آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

تمام زندگیم پسرم آراد

شعر بهاری

آهای آهای بهاره عید اومده دوباره گلهای زرد و لاله روئیده هر کناره بهاره و بهاره بهار صفا میاره بلبل رو شاخه گل گنجشکه رو چناره داره آواز می خونه این آغاز بهاره بهاره و بهاره بهار صفا میاره   ...
28 اسفند 1392

پسر بابایی

  سلام پسر گلم 3روز دیگه مونده به عید 1393 تو هم منتظر نوروز هستی گلم برای خودت مردی شدی ولی یکم از مامان حرف شنوی نداری غذا تو خوب نمیخوری منم دلم میگیره با چه ذوق و شوقی برات غذا درست میکنم تنها چیزی که میخوری تخم مرغه الان فقط با  باباتی یعنی هر جا بخواد بره از دست تو از بس گریه میکنی پشیمون میشه همیشه تو بغل باباتی هر چه میگم لوسش نکن میگه پسرمه دوسش دارم گاهی اینقدر بابایی رو خسته میکنی  که ببینم به زور خودشو سر پا نگه داشته ولی به رو خودش نمیاره  هی میگه بابا پس مامان چی     اونکه خوب و رئوف و مهربونه   بابای منه        چهره خنده رو داره تو خونه   با...
26 اسفند 1392

ورود به 16 ماهگیت مبارک

  عزیز دلم ١٥ ماهگیت تمام شده رفتی تو ١٦ ماهگیت ماشاءاله داری برای خودت مردی میشی عزیزکم خیلی خوردنی شدی دوست دارم همش بغلم باشی و لپهای قشنگتو بکشم و بخورم عزیز مامان امروزها تا ساعت ٣ نصفه شب بیداری مراعات مامانو نمیکنی که صبح باید سر کار باشه ساعت ٣ شب هم به زور تکون دادن تو پتو میخوابونمت الان دیگه تلویزیونم جزء لوازم خوابت شده یعنی که پتو و گوش و دست تو دهنت بماند باید برقها همه روشن و تلویزیون روشن با صدای بلند باشه و دونفر شما رو تکون بدهند اونم جلو تلویزیون تا شما تلویزیون تماشا کنید و کم کم خوابتون ببره بعدم کانالی باید برات بزاریم که تبلیغات داشته باشه و تبلیغاتو ببینی کانالهای دیگه رو دوست نداری به هر حال کلی ناز داری که...
19 اسفند 1392

شعر عاشقانه

  خالی شده خونه از حس تنهایی ... آرامشه محضه وقتی تو اینجایی بدون تو هیچم موجی سرازیرم یه رفت تو برگشت فقط عقب میرم یه شعر بی شاعر یه عشق بی معشوق یه کوه بی قله یه دشت بی شیرم بدون تو هیچم یه تانگوی مفرد، یه جاده بی مقصد یه پوچی ممتد، سرابی تودرتو پس ته پیچم بدون تو هیچم, بدون تو هیچم چشمهايت را ببند ، در دلت با خدا سخن بگو ، به همان زبان ساده ي خودت سخن بگو ؛ هرچه ميخواهي بگو ، او ميشنود . . . شايد بخواهي تورا ببخشد ، يا آرزويي داري ، شايد دعايي براي يک عزيز و يا شکرش ، بــگو ميشنود . . . اين لحظه ي زيبا را براي خودت تکرار...
27 بهمن 1392

آراد و یخچال

  پسرم ماشاءاله چقدر شیطون شدی ولی بعضی کارات عجیبه دیروز در یخچال باز کردم که وسیله بردارم  نمیدونم از کجا پیدات شد پریدی جلو یخچال پارچ آب سرد رو ریختی رو خودت  کلی گریه کردی با اینکه خیلی مواظبتیم  بعضی از کارت خارق العاده  ...
27 بهمن 1392

14 ماهگیت مبارک

  سلام پسر گل مامانی ببخشید یک مدتی به خاطر شلوغی کار نتونستم بیام به وبلاگت عزیزم 14 ماهگیت تموم شده رفتی تو 15 ماهگیت کمی مستقل تر شدی ولی خیلی به بابایی وابسته ایی اصلا بابایی نمیتونه تکون بخوره هر جا که میره تو هم دنبالشی وقتی بابایی تا جایی میره کلی گریه میکنی و جیغ میزنی همه چی رو با جیغ میخوای  بدست بیاری بنده خدا بابایی اصلا نمیتونه بشینه همش تو بغلشی  البته تقصیر خودشه دیگه لوست کرده منم نمیتونم چیزی بگم  اشکالی نداره بهر حال وظیفه مونه صد هزار مرتبه شکر ...
26 بهمن 1392

دلهره

  بابایی سه شنبه اول بهمن اومده بود سر کار مامانی که یکسری کارهای کامپیوتری براش انجام بدم  هم خونه پیش دائیت بودی  داد  تایم کاری تمام شد خواستیم آژانس بگیریم بیام خونه دیدم دایی زنگ زد گفت من با آراد تو راهم داریم میایم گفتم یعنی آراد بغل کیه  گفت رو صندلی نشسته دل تو دلم نبود همشفکر بد میومد به سرم  آخه اولین باری بود که این مدلی با ماشین جایی مرفتی چون هر جا که میخوایم بریم تو بغلمون کلی من و بابات دلهره داشتیم دیدم دائی دیر کرد داشتم میمردم جلوی نگهبانی اداره ایستاده بودم نگهبانمونم متوجه شده بود که دلهره دارم بعد دیدم که ماشین اومد بدو اومدم طرفت دیدم داری کلی میخندی کلی بوست کر...
3 بهمن 1392

شعرهای کودکانه دوران مامانی

     یک ، یک دوستی داشتم دو ، دوستش می داشتم سه ، سپاسگزارم چهار ، چاره ندارم پنج ، پنجه ی آفتاب شش ، شیشه ی عمرم هفت ، هفت تیر به دستم هشت ، هشت ساله دختر نه ، نوروز امسال ده ، ده ساله دختر یازده ، ریزه میزه دوازده ، گل می ریزه آفتاب زده گلی گلی قدقد مرغ کاکلی تخم سفید میزاره جوجه شو در میاره یک مال من دو مال تو سه مال آبجیش آهای کوفته برنجیش آهای مادر گنجیش آهای کفگیر ملاقه آهای قابلمه داغه آهای آش رو چراغه بیا گشنه نباشیم با هم بخوریم و پاشیم رفتم لب رودخونه دیدم بلبل می خونه گفتم بلبل دیوونه بیا بریم به خونه قلیون برا...
2 بهمن 1392

ماجراهای اعجاب انگیز

  پسری تاج سری ماشاءاله با مزه شده  منتظره آهنگ بزارن برقصه اونم چه رقصی 4 مدل رقص بلده و از مامانشم بهتره میرقصی همیشه قر تو کمرشه و کلی میرقصه فقط منتظره یک صدا تا برا ما قر بده  تازگیها کارها جدید یاد گرفته وقتی میگم پاتو ببر بالا میبره موهاشو بهم نشون میده از خدا تشکر میکنه    بوس میکنه و  کلی کار دیگه تو خونه همش در حال راه رفتنه و یک دقیقه هم نمیشینه همش دوست داره راه بره ماشاء اله به این انرژی  غذا شم باید با رقص بهش بدیم یعنی  بغلش کنم با هش برقصم داییش یا باباش با سرنگ اونم نه با قاشق تو دهنش بریزن اینم یک مدل غذا خوردنه دیگه اگر اینکار رو نکنم محال غذایی که براش درست میکنم بخوره ف...
1 بهمن 1392