آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

تمام زندگیم پسرم آراد

دلهره

1392/11/3 8:04
143 بازدید
اشتراک گذاری

 

بابایی سه شنبه اول بهمن اومده بود سر کار مامانی که یکسری کارهای کامپیوتری براش انجام بدم لبخند لبخند لبخند مدرسههم خونه پیش دائیت بودی  داد  تایم کاری تمام شد خواستیم آژانس بگیریم بیام خونه دیدم دایی زنگ زد گفت من با آراد تو راهم داریم میایم گفتم یعنی آراد بغل کیه  گفت رو صندلی نشسته دل تو دلم نبود همشفکر بد میومد به سرم  آخه اولین باری بود که این مدلی با ماشین جایی مرفتی چون هر جا که میخوایم بریم تو بغلمون کلی من و بابات دلهره داشتیم دیدم دائی دیر کرد داشتم میمردم جلوی نگهبانی اداره ایستاده بودم نگهبانمونم متوجه شده بود که دلهره دارم بعد دیدم که ماشین اومد بدو اومدم طرفت دیدم داری کلی میخندی کلی بوست کردم باباتم میخندید کلی سر دائیت غر زدم ولی مثل اینکه بدت نیومده بود .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)