پسر بابایی
عزیز دلم مامانی خیلی ناراحته وقتی بابات میره ماهشهر چقدر تو گریه میکنی بعد از اونم هر کی زنگ خونه رو میزنه میگی بابا و تلفن زنگ میزنه میگی بابا و شروع به گریه میکنی و من هم طاقت دیدن این صحنه رو ندارم و دلم میخواد که کار بابات درست بشه یک راهی پیدا شه که دیگه از هم دور نباشیم اینطوری اشکاتو نبینم ولی فعلا جزء دعا کاری دیگری از من بر نمیاد کسانی که این مطلب و میخونند برام دعا کنند واقعا خیلی زجر میکشم خدایا به همه کمک کن به منم کمک کن امین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی