علاقمندی های پسر گلم در 13 ماهگی
عزیز دل من الان دوست داری دورو برت پر از وسیله باشه تا هر موقع خواستی و اراده کردی باهشون بازی کنی من از بس جمع کردم فایده ای نداشت به محض اینکه جمع میکنم دوباره رخت و پاش میکنی اتاق دایی رو کردی شهر بازی بنده خدا دایی به اندازه جای خوابش فقط جا داره بقیش اسباب بازی توه دائی میگه نمیخواد اتاق من جمع کنی بزار همینطوری باشه اقلا یک جا شلوغ باشه تو هم الان فقط تو اتاق دایی هستی بنده خدا دایی نمیتونه استراحت کنه تا میخواد بخوابه بری تو اتاقش تا با اسباب بازیهات بازی کنی کامپیوتر دایی شده اسباب بازی کلیدشو روشن و خاموش میکنی چه میکشه این کامپیوتر از دست تو کنترل تلویزیون دایی رو خرد کردی کلا اتاق دایی شده شهر بازی تو
از علاقمندیهای دیگه شما رانندگی است که وقتی سوار ماشین میشی دوست داری پشت فرمان بشینی و بوق بزنی
ولی چیزی که منو اذیت میکنه نخوردن غذاته که علاقه خاصی نداری چقدر باید التماست کنم که غذا بهت بدم کلی دنبالت راه میام اینهمه با عشق برات غذا درست میکنم وقتی نمیخوری خستگی تو تنم میمونه از من اصرار از تو انکار از هزاران ترفند باید استفاده کنم تا بتونم غذاتو بدم